بهار مامان چطوره
دختر عزیزتر از جانم سلام
الان که دارم برات این مطالبو مینویسم شما یک سال و هشت ماه و هفت روز سن داری.خیلی تو این مدت تغییرات داشتی گل مامان.
کنار تو فقط آروم میشم
پر از دلشوره ام هر جای دیگه
تو تقدیر منی بی لحظه ای شک
چشات اینو بهم هر لحظه می گه
تو می خندی پر از لبخند می شم
تموم زندگیم خوشرنگ می شه
صدای پای تو، تو خونه هر روز
واسه من بهترین آهنگ می شه...
با عشق تو همه دنیا به چشمم
پر از تصویرهای خوب و شاده
به شوق بودنت حالا خدا هم
به من یک قلب عاشق هدیه داده
دختر قشنگم پس شما کی میخواهی صحبت کردن یاد بگیری آخه دل ما رفت دخملی برا حرف زدن شما.الان فقط میگی بابا مامان
به عموو میگی آوااا،به خاله میگی هیه،نینی و بچه که میبینی بهش میگی نانا،به ریحانه خاله میگی نانا،به تلوزیون و کنترل میگی هبه،
خلاصه ادبیاتی داری برا خودت اما من دیگه به مدل ادبیاتت عادت کردم و متوجه منظورت میشم.
هر وقت میخام ازت عکس بگیرم نمیزاری و دوست نداری و گریه میکنی بفرمایید اینم نمونش:::::::